اولاً: عربها مردمانى هستند که بر زبان، راه و روش، آیین و نسب خود تعصب خاصى دارند، بهگونهاى که نمیتوان آنان را بهراحتى از زبان و فرهنگ خود جدا کرد. حتى در این دوره که تبلیغات رسانهها همه را از حالت اولیة خود خارج کرده است ولى اکثر عربها حتى حاضر نیستند لباس سنتى خود را کنار بگذارند تا چه رسد به زمانهاى سابق که تبلیغات انترناسیونالیستى وجود نداشته، بلکه همة تبلیغات بر حفظ ملیّت بوده است.
ثانیاً: عربهاى حجاز بهطور ویژه در شرایطى بودند که نه تنها از زبان خود دست بردار نبودند بلکه حکومتها و سلطههاى خارجى نیز نمیتوانستند، آنان را مجبور کنند که از زبان و فرهنگ خود دستبردارند زیرا آنان از قید و بند مسایل حکومتى آزاد بودند و در بادیه بهسر میبردند و منطقة وسیع حجاز آنقدر گرم، سوزان، بیآب و علف و امکانات بوده که حتى حکومتهاى مقتدرِ آن زمان، نظیر ایران و روم به آنجا رغبتى نشان نمیدادند و آنجا را جزو گسترة حکومت
خود به حساب نمیآوردهاند و بر فرض اگر تصمیم میگرفتند که مردم آن سرزمین را نابود یا از زبان اصلى و فرهنگ خودشان برگردانند نمیتوانستند، زیرا آنان در یک نقطه و یک منطقة خاص ساکن نبودند. بنابراین خداوند قرآن را به زبان عربى نازل کرد و عربهاى حجاز را با آن آشنا کرد تا از خطر درونى و برونى محفوظ بماند، زیرا نه عربها دست از زبان خود برمیداشتند و نه امکان نابودى زبان آنان براى سلطههاى خارجى فراهم بود.
ثالثاً: زبان عربى با توجه به کثرت ضمایر، تفاوت ضمیرهاى تثنیه، مفرد و جمع، تفاوت صیغههاى مذکر و مؤنث، داشتن انواع گوناگون جمع (نظیر جمع قِلّه، کثرت، صحیح)، داشتن کنایات، استعارههاى فراوان و بالاخره تفاوت معناى یک لفظ در قبایل مختلف، از امکانات فراوانى براى بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین حجم از الفاظ، بدون ابهامگویى و نارسایى برخوردار بوده است.
با توجه به این نکات، براى بقاى دین خاتم و ویژگیهاى مطرح شده در قوم عرب، سرزمین حجاز و زبان عربی، بهترین راه دفاع طبیعى و غیر خارق العاده از دین و بیمه کردن بقاى آن براى نسلهاى آینده و بیان بیشترین حجم از مطالب در کمترین لفظ، بدون ابهام و پیچیدگی، اقتضا میکرد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از بین عربها مبعوث شود و قرآن به زبان عربى آورده شود، تا آن حضرت به مرور زمان، روش و آیین مردم را به سوى اسلام سوق دهد و قرآن با جاذبههاى درونى خود، آوا و آهنگ دلپذیر آن، در ذهنهاى اعراب بادیه که دوستدار کلام موزون و فصیح بودند جاى باز کند و در نتیجه از خطر انواع تحریفهاى لفظى نیز در امان بماند.
بنابراین میتوان گفت که مکان نزول و زبان قرآن اینگونه قرار داده شده تا قرآن داراى نگهبانى طبیعى براى حفظ خود باشد و به نگهبان خارجى نیاز نداشته باشد.
به بیان دیگر اگر این دین، خاتم ادیان و برنامة کامل زندگى بشر است، باید باقى بماند و بقاى دین به باقى ماندن کتاب آن، وابستگى کامل دارد. نمیتوان گفت دینى کاملاً باقى مانده است در حالى که هیچ اثرى از کتاب آن باقى نمانده یا کتابش تحریف شده و تغییر یافته موجود باشد، به همین جهت خداوند اصرار دارد که «انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون» (حجر،15/9) «بیتردید ما این قرآن را نازل کردهایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.»
روشن است که حفظ قرآن همیشه در گرو حفظ با معجزه یا عذابِ معارضان و مخالفان آن نیست بلکه راه طبیعى این است که خداوند ویژگیهاى داخلى و خارجی، محیطى و اجتماعى و… را بهگونهاى قرار دهد که با آن ویژگیها قرآن خودبهخود و به طور طبیعى حفظ شود.
همانگونه که در بحث امامت و ولایت گفته شده: اسم حضرت على علیه السلام به عنوان ولیّ مؤمنان و وصیّ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و همچنین اسامى سایر ائمه علیهمالسلام به این جهت در قرآن تصریح نشده که داعى و انگیزهاى براى تحریف در قرآن موجود نباشد، تا قرآن حفظ شود. حتّى گفته شده که فراز «الیوم اکملت لکم دینکم» در وسط آیة 3 از سورة مائده که صدر و ذیل آن آیه دربارة حرمت خوردن گوشت مردار است، قرار داده شده تا تابلو نباشد و مخالفان به فکر حذف آن نیفتند.
به همین دلایل میتوان گفت که نازل شدن قرآن به زبان عربى براى حفظ و صیانت ابدى آن بوده است، زیرا تعصّب خاص عربى و قبیلهاى اعراب باعث میشود که هیچوقت و هیچگاه و به هیچکس اجازه ندهند که زبان عربى را از آنان بگیرد، و اساساً کارى که آتاتورک در ترکیه انجام داد و خطّ آنان را عوض کرد و یا در ایران بنا بود که انجام بشود ولى شکست خورد، در کشورهایى مثل حجاز بهطور کلی، حتى طرح آن نیز مطرح نشد. زیرا که روشن بود علاوه بر تعصّب خاصى که قوم عرب بر زبان خویش دارند و خود از عوامل بقاى قرآن و از وسایل «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» است؛ و وجود مردمى با نام «بَدوُ» که زبان و فرهنگ خود را حفظ میکنند نیز باعث میشود که هیچ حاکم و فرمانروایى نتواند زبان بومى و اصلى آن مردم را از بین ببرد.
بنابراین در یک جمله میتوان گفت یکى از علل و انگیزههاى آمدن آخرین رسول و آخرین کتاب، از بین عرب زبانها و خصوصاً مردم حجاز، براى این بوده که این کتاب براى همیشه جاویدان بماند و خواستة خداوند بر حفاظت از قرآن از طریق عادى و غیر معجزهاى محقق شود.
براى روشن شدن بحث میتوان سرگذشت تورات و انجیل را به میان کشید که در طول زمان، به جهت اینکه گروهى از یهودیان اسیر شدند و مدتها دور از خانه و کاشانة خود بودند و در آن مدت خودشان و بهدنبال آن فرزندانشان زبان دیگری، متفاوت با زبان کتاب مقدس، پیدا کردند. مبلّغان مذهبى جهت تبلیغ و آسانى کار، کتاب مقدس را به زبان جدید ترجمه کردند و کمکم کتاب اوّلى از دست رفت و مردم ماندند با کتاب مُتَرجَم، که انطباق آن با کتاب مقدس در گرو فهم صحیح ترجمه کننده از کتاب الهى و قدرت او بر ترجمه است.
به هر حال کتاب ترجمه شده هیچگاه نمیتواند تمامى فضا، فرهنگ و محتواى کتاب اصلى را داشته باشد. بنابراین کتابهاى مقدس با تغییر از زبان اصلى به زبان دیگر، اصالت خود را از دست داده و بر فرض که ترجمه کنندگان از روى عمد بر آن دستبرد نزده باشند و کم و زیاد عمدى صورت نگرفته باشد، نفس ترجمه، کتاب را از اصالت میاندازد. ولى انگیزة اصلى ترجمه کنندگان این بود که دیدند یهودیان اسیر شده زبانشان تغییر یافته و متن اصلى تورات را نمیفهمند و یهودیان اسیر نشده، پیران و فرتوتها بودند که در شُرف نابودى قرار داشتند. خلاصه اینکه قوم یهود چون اصالت زبان خود را از دست دادند، اصالت کتابشان نیز از بین رفت.
ولى در بحث عربى بودن قرآن، میتوان گفت که خداوند خواسته است قرآن را به زبان افرادى بفرستد که تعصب آنان، بر زبان و فرهنگ، و پراکندگیشان در محیطى بسیار وسیع موجب شود که این زبان و بهدنبال آن قرآن براى همیشه باقى بماند و ترجمههاى گوناگون، نسخة اصلى آن را بیرنگ یا کمرنگ نکند.
متن کامل این مقاله که در پانزده صفحه تنظیم شده است را می توانید از اینجا خریداری کنید!